قصه حورا
اینکه «حورا» کی در جسم و جان من متولد شد را یادم نیست…
اما خوب میدانم “از راه رسیدهای” بود که من به دنیا دعوتش نکرده بودم…
سالها پیش که خود نیز کوچک بودم به تمام کسانی که حورا نام یا لقبشان بود با دقتی مضاعف مینگریستم.
آنقدر بر این نام و معناهای متنوعش عشق میورزیدم که وقتی نعمت مادر شدن نصیبم شد، آرزو میکردم بقیه نیز چون من با این اسم همراه و همسفر شوند.
«حورا» نام دختر من شد…
دختری آیینهصفت که مادریاش مرا افتخار دیگری بود…
من همچنان در مسیر پروانهشدن پیلهها را میشکافتم.
با کمک یاری نازنین لوگویی خلق شد که مصداق رشد و پرواز بود.
دوست دیگری هم گفت که معنای دیگر این واژه «سپیدی در برابر سیاهی» است.
و اکنون من در تلاشم در این بستر هر آنچه سپیدی و تجربه روشناییبخش است به زندگی خودم، همکارانم و مراجعین اضافه کنم.
نام مرکزم را حورا نام نهادم و «رها بخند» کلام تاکیدی مرکز حوراست تا همراه و همدل هم در کنار مشکلاتی که هست باز هم بسازیم و در خلق آیندهای بهتر از اکنون یار و یاور هم باشیم.
مرغ کوچکی که بر لوگوی حورا نشسته به زودی برای همهمان راوی قصههای زیادی خواهد بود، خردهداستانهایی که امیدوارم شنیدنی و چشیدنی از کار دربیایند.
با عشق و احترام دکتر آسیه چهرهساز طهرانی دندانپزشک، متخصص رادیولوژی دهان، فک و صورت
رها بخند…